بین خودمون بمونه ولی از زیر پرتقال ها که رد می شدی نگاهت کردم . انگار هرکدام خودشان را می کشیدند به شاخه های خشک و پوستشان را خراش می دادند که عطرشان به مشامت برسد و تو از خوشحالی چشم هایت را ببندی. بعد نَخل ها سر خم می...
کاش با تو نسبتی داشتم مثل بهار که با شکوفه پرتقال بوی خاک که با قطره های باران یا اندوه که با سکوتِ ماه... کاش با تو نسبتی داشتم
چقدر زیادی و زیبا! نمی دانم اما فکر می کنم خدا وقتی می خواسته نقاشی ات کند با یک مُشت نور تو را انداخته بین ستاره ها یا موقعی که مزرعه می کشیده افتادی لایِ خوشه های گندم، شاید هم رنگدانه پولک ماهی هایی که اینقدر می درخشی یا دانه...
اگر ماه عطری داشت ، قطعا بوی تو را می داد ، اگر شب رنگی بود ، حتما به سلیقه تو لباس می پوشید ، اگر چشمکِ ستاره ها صدا داشت ، شک ندارم تو جایشان حرف می زدی...، من که به آسمان نرفته ام ، نمی دانم ! در...
قلبِ کسی برای تو در شَهر می تَپد ای خوبِ بی نهایتِ شب های من بیا...