شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
در گوشه ی لبخند تو پنهان شده امبر عشق تو دلبسته و حیران شده امقسمت شده حرف عشق برلب هایتخواهش به فراوانیِ باران شده ام...
🍂خون سرد تاریخبر کاغذهای پوسیدهشعله می کشدمی دمد آتشی از خاطره...🍂....فیروزه سمیعی...
یک🍂درختان را به رقص آوردآواز پرندهمی خواست صدایش رابه گوش خورشید برسانددو🍂شکوفه های تازه بر درخت گیلاسبا بادی سبکرقصیدند، چرخیدندو از عشق زمین، بوسه گرفتندسه🍂خون سرد تاریخبر کاغذهای پوسیدهشعله می کشدمی دمد آتشی از خاطره🍂سایه های بلند شبپناه آورده اندبه سینه ی مهتاب...🍂...فیروزه سمیعی...
از طلوع آفتاب روی دوستدر زمستان مژده ی بهار می آیدسرود و نغمه ی نوروزبه گلستان شور هزار می آیدفیروزه سمیعی...