پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ریاضیات یک دروغ پوشالی ستیک تن ز پیشم رفته اما این جهان خالی ستبابک حادثه...
لیلی شو و بگذار که مجنون شوم ای دوست . حیف است که این عشق بخشکد به رگ و پوست بابک حادثه...
بسم الله الرّحمن الرّحیمتویی آفتاب منصوب بر آسماننور تو آشکار است در دل جهانتو یی ستاره ای که در سحرگاهانزیر سایه تو روشن میشود کارواندر عشق و وفا نباشد بهتر از ما رنگ تویی بوی تو در دستانشانبا نگاهت چون ستاره های آسماندل را به راه عشق و محبت بکشاناین شور و امید را در دل مردمانبا شعله ی عشقت بر افروزشان...
ساقی مستان تویی مستی هفتاد و دو تن دست توستباعث مستی تویی دست و سر و پا و بدن مست توستحضرت احساس عشق در دل گودال تپیدن بگیرلحظه دیدار ما با خدا خبط مرا رو به ندیدن بگیرسرباز تو در دوره آموزشم قابل دیدار خدا نیستممعجزه ای رو کن و دستم بگیر آینه بردار که با کیستم...
پرچمت را هر کجا دیدم دویدم یا حسینزیر این پرچم همیشه خیر دیدم یا حسینمن زمین گیرم ولی تو دستگیرم بوده ایغیر خوبی از شما چیزی ندیدم یا حسین...