شعر مذهبی

👌غزل
دوش درمسجدِ ما نوحه جانسوزِ توبود
ذکری از رنج و غمِ خواهرِ دلسوزِ توبود
همگی سینه زدیم بهرِعزایِ تو حسین
دلِ ما سوخته از قصه پرسوزِ تو بود
هرکسی ازغم تودردلِ خود دردی داشت
یاحسین و یاحسین ذکرِجگرسوزِ تو بود
نوحه خوان ها درغمت نوحه به لبهاداشتند
هردلی سوزان...

👌شعردوبیتی درباره ظهور
اگر یک روز از دنیا بماند
بِدان مهدی گلِ زهرا بیاید
شَوَد اسلام در عالم فراگیر
اگرچه دشمنش این را نخواهد

شعراز:حسین صالحی

👌شعری برای امام رضا(ع)
تو هستی عالِمِ آلِ محمد
تو هستی آبروی آلِ احمد
شوی تو دستگیرِ زائرانت
تو هستی مَلجَأ و مَأوایِ سرمد
شعراز:حسین صالحی

👌شعری درباره امام حسین(ع)
کیست تواند که چنین جان دهد
جانِ خودش را رهِ جانان دهد
جز تو حسین کیست چنین قهرمان
کیست که هفتاد و دو قربان دهد
شعراز:حسین صالحی

برجلوه زیبایِ محمد صلوات
بر ماهِ دل آرایِ محمد صلوات
هم صورت وهم سیرتِ احمد زیباست
برسیرت و سیمایِ محمد صلوات
شعراز:حسین صالحی

👌نوحه حرکت کاروان
پس ازشهادت امام حسین(ع)
ای ساربان آهسته تر،اینجا بجا مانده گُلم
لختی برو آهسته تر،اینجا جدا مانده دلم

من چون رَوَم ای ساربان بی همرهم باکاروان
جانی نمانده در تنم دیگر نماند از من توان

دیگر چگونه من رَوُم شام بلا را بنگرم
طشت طلا روسوی من...

👌نوحه حرکت کاروان اسراء
پس ازشهادت امام حسین(ع)
ای ساربان آهسته تر،اینجا بجا مانده گُلم
لختی برو آهسته تر،اینجا جدا مانده دلم

من چون رَوَم ای ساربان بی همرهم باکاروان
جانی نمانده در تنم دیگر نماند از من توان

دیگر چگونه من رَوُم شام بلا را بنگرم
طشت طلا روسوی...

👌نوحه حرکت کاروان اسراء
پس ازشهادت امام حسین(ع)

ای سابان آهسته تر،اینجا بجا مانده گُلم
لختی برو آهسته تر،اینجا جدا مانده دِلم

من چون رَوَم ای ساربان بی همرهم باکاروان
جانی نمانده در تنم دیگر نماند از من توان

دیگر چگونه من رَوُم شام بلا را بنگرم
طشت طلا روسوی...

کالای حب فاطمه را مشتری خداست
رزق گدای فاطمه از دیگران جداست

علمداری چو تو هرگز ندیدم
وفاداری چو تو دیگر نبینم
تویی بابَ الحَوائِج یا اَبَاالفضل
امیدم هست باشی تو شفیعم
شعراز:حسین صالحی

👌متن نوحه شهادت حضرت فاطمه زهرا(س)
یا فاطمه ما آمدیم بهرِعزایت
قبری نداری تابیائیم درسرایت
باآه وزاری، اَندرعزاییم
ماسینه زن ها،اندر نواییم
یافاطمه توپاره ی جانِ پیمبر
گشتی شهید،بهرِولایت، بهرِحیدر
ماچون حسینت، صاحب عزائیم
ماچون حسن جان،اندرنوائیم
وقتی که دیدی بسته شد دستانِ مولا
کردی دفاع ازشوهرت درپیشِ اعدا
زخمی...

شعر نوحه زبان حال امیرالمومنین با حضرت زهرا


ای هستی ِ اباالحسن
جان علی حرفی بزن
در بین بستر،غرق نوایی
آهِ تو دارد ، بوی جدایی
فاطمه جانم ای فاطمه جان

رو گرفتی ، از من چرا
آتش مزن ، قلب ِ مرا
نگفتی آخر توچه کشیدی؟
بودی رشیده، حالا...

سلام ما سلام ما به رحمت و به جود تو
سلام ما سلام ما به چهره‏ ى کبود تو
سلام ما سلام ما به قلب داغدیده ‏ات
سلام ما سلام ما به قامت خمیده ات
سلام ما سلام ما به طفل نا امید تو
سلام ما سلام ما به محسن...

تازه رسیده از سفر کربلا سرت
بین تن تو فاصله افتاده تا سرت
با پهلوی شکسته و با صورت کبود
کنج تنور کوفه کشانده مرا سرت
پیشانی ات شکسته و موهات کم شده
خاکستر تنور چه کرده است با سرت؟
رگ های گردنت چقدر نامرتب است
ای جان من چگونه...

شعری درباره اهل بیت
محمد سَروَر دنیا و عقبی
علی باشد امام و نورِ عظمی
حسین و مجتبی آقای جنت
شفاعت را کُند اِتمام زهرا
شعراز:حسین صالحی

الهی قسمتِ من کربلا کن
انیسِ قبرِ من، مولا رضا کن
به محشرچون شوم بی یار و بی کس
شفیعِ ما،علی شیرِخدا کن
شعراز:حسین صالحی

👌شعرسلام برحسین
سلامی برحسین و یاورانش
علی اکبر و آن خواهرانش
سلامی برعلیِ اصغرِاو
برعباس آن علمدارِسپاهش
شعراز:حسین صالحی

ترسیده بودم چون نفس ها به شمار افتاد

یک لحظه شد آن اتفاق ناگوار افتاد

کوبید در بین شلوغی با لگد بر درب

شعله کشید آتش و در روی نگار افتاد

شاعر: علیرضاسکاکی

او گفته بود از قبل تنها می کشیمش

در جنگ یا با شور و غوغا می کشیمش

باید توافق نامه امضا می شد آن روز

گفتند یا بیعت کند یا می کشیمش

شاعر: علیرضاسکاکی

پیچیده شمیمت همه جا، ای تن بی سر!
چون شیشه ی عطری که درش گم شده باشد

ذولجناح
اسبی رسید و شیهه بکوی حرم کشید
گرد و غبار و واهمه روی حرم کشید
چشمان کودکان که پر از آه و ناله بود
شطی ز اشک دیده بسوی حرم کشید
خون می چکید از بدن پر شراره اش
فریاد بی امان ز عدوی حرم کشید
جامی ز خط...

به خدای حسین، به حسین خدا
نشود نفسی، دلم از تو جدا
به حسین خدا، به خدای حسین
همه زندگی ام، به فدای حسین

من آمدم که تو را با سپاه و تیغ بگیرم
مرا به تیر نگاهی، تو بی سپاه گرفتی

آهو برِّه
دلی را می برد چشم سیاهی
گل نورسته ای رخساره ماهی

نشانده پرتو گلبرگ خورشید
به روی کاکلی تاج و کلاهی

به عطر سیب سرخ نازنینی
شمیمی می فشاند گاه گاهی

درون غنچه ی لبهای خشکش
نمانده ناله در سودای آهی

در آنسوتر کنار خیمه گاهش
نشسته در...