متن قصه ی عشقت
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات قصه ی عشقت
آمدی جانم به قربانت ولیکن دیر شد
عشق تو در سینه مرد و عاشقت هم پیر شد
آمدی افسوس دوران جوانی رفته بود
بردلم زخمی زدی کاری که دامن گیر شد
آمدی اما نفهمیدی چه براین دل گذشت
عاقبت کابوس شبهایم چه بد تعبیر شد
قحط سال عشق بود آن...
نفسم بند نفس های تو شد میدانی
تو به احساس درون نفسم می مانی
تک تک قلب منی با ضربانش هربار
قصه ی عشق و وفا را ز دلم میخوانی
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
من از این دیدار بی هیچ خاطره برگشتم
قصه ام تلخ شد کهنه شد شراب شد
قصه ی تازه ی خویش با مستی داستانت سرشتم
قصه ام باز ولی بیچاره ماند کنج میخانه
آری من باز هم داستان چشمان تو را...