متن
add_circle_outline
search
menu
صفحه نخست
متن عاشقانه
متن زیبا
بیو
پیامک
متن آهنگ
ثبت نام
افزودن متن
کاربران فعال
جستجو
اپلیکیشن
درباره
پشتیبانی
جستجو
×
متن
متن آهنگ
متن زینب ملائی فر
زیبا متن : مرجع متن های زیبا
جملات زینب ملائی فر
جمله زینب ملائی فر
مثل همیشه بهش گفت: نترس؛ شجاع باش؛ بپر.
اگه افتادم چی؟
تو چشمای از ترس گشاد شده اش خیره شد و گفت: اگه اوج گرفتی چی؟
ولی ممکن هم هست بیوفتم، اگه بیوفتم دیگه ازم چیزی نمیمونه.
همیشه به اینجای مکالمه اشون که میرسید در جواب این حرفش دیگه چیزی برای گفتن نداشت و ساکت میشد. ساکت میشد و اون هم هیچ وقت نپرید چون ترسش از افتادن و ترسش از خرد شدن تک تک استخوناش بزرگتر از امیدش به اوج بود .
شاید به جای جمله ی همیشگی اگه اوج گرفتی چی؟
باید در ج...
متن زینب ملائی فر
ارسال شده توسط
زینب ملائیفر
متن عاشقانه
متن شعر عاشقانه متن عاشقانه
متن زینب ملایی فر
شاید دلتنگی همان برادر بد صفت و جاه طلب عشق است که در نبود معشوق فرصت غنیمت می شمارد و بر قلب و جان عاشق حکم کشتار می راند .
زینب ملائی فر...
متن زینب ملائی فر
ارسال شده توسط
زینب ملائیفر
متن دلتنگی دوری
متن عاشقانه
متن شعر عاشقانه متن عاشقانه
متن عشق
متن معشوق
متن عاشق
ومن تنها ساکن این خلوتگاهم
نور هست و ماه
شور هست و آه
نور به صفحه ام میتابد
و نشان میدهد نوشته های بی سرانجامم
شور در سرم ولوله به راه انداخته
و مرا به یاد حسرت روزهای دور
اینبار با کمی اشک به چشم فراخوانده
قلب من امشب در این جمع آرام است
وقلمم که در تاب این آرامش تب دارد
شایدکه او به آرام قبل امواج باور دارد
و من تنها ساکن این خلوتگاهم
که در سینه نفس دارم
نفسم اما پر حسرت به سرک سیاه بی جان قلم میخورد
قلمم طغیان میکند از...
متن زینب ملائی فر
ارسال شده توسط
زینب ملائیفر
متن شعر عاشقانه متن عاشقانه
متن حسرت
متن دلتنگی
متن شب مهتاب
متن خورشید جاودانه
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
من از این دیدار بی هیچ خاطره برگشتم
قصه ام تلخ شد کهنه شد شراب شد
قصه ی تازه ی خویش با مستی داستانت سرشتم
قصه ام باز ولی بیچاره ماند کنج میخانه
آری من باز هم داستان چشمان تو را نوشتم
زینب ملایی فر...
متن زینب ملائی فر
ارسال شده توسط
زینب ملائیفر
متن شعر عاشقانه
متن احساسی
متن قصه ی عشقت
و تمام خواهشمان از دنیا یک نفر بود که برای خودمان باشد. برای خود خود خودمان که دوستمان بدارد آن گونه که مادر فرزندش را ، مارا به نوشیدن فنجانی حیات دعوت کند آن گونه که خدا بنده اش را و مارا به مهر و صداقت بنگرد آن گونه که پدر طفل خطاکارش را. همه ی خواسته مان یک نفر بود که آرشه ی عشق را بر کمان قلبمان به لطافت بنوازد. اینها همه دلخواهاتمان بود که میسر نشد. میزنیم به حساب باقی بدهکاری های این روزهایشان.
زینب ملائی فر...
متن زینب ملائی فر
ارسال شده توسط
زینب ملائیفر
متن شعر عاشقانه متن عاشقانه
متن احساسی
متن زینب ملایی فر
آری چشمانش نوشتن دارد و نگاهش سوختن.
من ولی سوختن از تب چشمانش را دوست دارم.
آنگاه که لمیده بر بلندای مژگان پر جمعیتش برایش عاشقانه غزل می گویم و او به آتش می کشد کهنه کاغذهای به حسرتِ عشق رنگین شده ام را.
زینب ملایی فر...
متن زینب ملائی فر
ارسال شده توسط
زینب ملائیفر
متن شعر عاشقانه متن عاشقانه
متن غمگین عاشفانه
متن دلتنگی دوری
متن ناوک مژگان
متن حسرت غزل
دلم خواست بنویسم...
خواستم از قصه ی انگشتان کشیده اش بنویسم که دیدم انگشتان مرا بغل نمیکند.
خواستم از معجزه ی چشمان روشنش بنویسم که دیدم به من نگاه نمی کند .
به سرم زد از اکسیر شفا بخش لبانش بنویسم یادم آمد، هان! مرا نمی بوسد .
سرخورده قلم گرفتم که از آغوش ستبرش بنویسم که دیدم تن مرا به جان نمی کشد.
قصه ی امروزم ناتمام که نه، قصه ی امروزم متولد نشده، از غصه ی این لیلی بی مجنون دق مرگ شد.
آری من همیشه لیلی داستانهای بی مجنونم. نه بازهم...
متن زینب ملائی فر
ارسال شده توسط
زینب ملائیفر
متن عاشقانه
متن دلتنگی
شده از دستش بدهی جان بکنی؟
بی مه رویش سر به بیابان بنهی؟
شده همه ذرات وجودت در طلبش باشد؟
از شدت غم اشک به چشم راه ندهی؟
شده حس کنی تیغ تیز تبعید را؟
بی چاره حتی زبان به شِکوه باز ننهی؟
شده پس بزنی بغض گلو گیرت را؟
هر دم هوای بی نفسش به ریه راه بدهی؟
رفتن آدم هامان چیز عجیبی است
مرگ همان است که در سکوت قلب می دَری.
زینب ملایی فر...
متن زینب ملائی فر
ارسال شده توسط
زینب ملائیفر
متن شعر عاشقانه متن عاشقانه
هیچ نمیگویم و درسکوت از دور بغلت میکنم.
ترکیب عجیبی است نه؟ سکوتم از انفجار احساس شیرین بودنت، دوریمان از گیرو دار اجسام فیزیکی بعیدمان و هم آغوشی زیبای قلب هایمان. انگار نه انگار که تن هامان کیلومترها دور است. چنان جان هایمان درهم تنیده اند که گویی شانه به شانه نشسته ایم در زیر سقف یک آسمان پرستاره میان حیاطی پر از شمعدانی های شبنم نشان💫
زینب ملائی فر...
متن زینب ملائی فر
ارسال شده توسط
زینب ملائیفر
متن زینب ملایی فر
متن دلنوشته عاشقانه خاص
من زن شاعره ی بی هوا خواهم
پای در خاک دارم و سر به سماواتم
همه روزم به تقدیس قلم می گذرد
بلکه بخوانند با صفت مرد در مساواتم
مادرم روزها در گوشم غزل زنانگی میخواند
اما داستان گردآفریدهاست رویای شباهنگامم
مرد شاعر امروز خرم از جشن کتاب است
شاد بادا! من ولی سالهاست که پی اجازاتم
بعد هر ویرانی گفتند پای یک زن در میان است
خاموش! که کر است جهان از داستان شیر زنانم
حرف آخرم اما طلب مهر نیست
به یقین که من، بی مهر چنین پر قوام...
متن زینب ملائی فر
ارسال شده توسط
زینب ملائیفر
متن شعر زن
متن دلنوشته
همه ی ما در زندگیمون آدم هایی رو دیدیم که بهمون گفتن: خودتو دوست داشته باش. قدر خودتو بدون. قوی باش. ادامه بده. تلاش کن. بدستش بیار. بجنگ.
اما این به این معنی نیست که اونها خودشون قوی بودن ادامه دادن خودشونو دوست داشتن و یا جنگیدن . نه. گاهی این افراد کسانی هستند که با رنج تلاش نکردن رنج ادامه ندادن رنج قوی نبودن و رنج نجنگیدن تا پای مرگ همه ی احساساتشون رفتن و زخم نرسیدن ها نشدن ها هر روز روی تنشون عمیق و عمیق تر میشه و ازش خون حسرت بیرون م...
متن دلنوشته
ارسال شده توسط
زینب ملائیفر
متن زینب ملائی فر
متن انگیزشی
خندید و دلم به عشق آشنا شد
خواند و نگاهم همه محو تماشا شد
صدایش به گوشم که نمی رود ای عزیز
عمق صدایش به قلب خسته ام دوا شد
همه روزم اینست که نگاهش کنم با جان
نگاهم نمیکند اما بوسه برچشمش دعا شد
من معتاد این دلبستن های محالم، آری
دل من حالا پی یک تن ، از دور رها شد
جرئه دعایی در پیاله ام جاری کنید
که رسد آن روز که لبم به بوسیدن چشمش روا شد
زینب ملائی فر...
متن زینب ملائی فر
ارسال شده توسط
زینب ملائیفر
جان همه خواستن بود و دسته همه تمنای کمک
چشم همه حیران و در انتظار ناجی این بخت و فلک
ناگه از عرش ندا آمد ای بنده تو کاملی حتی بی مدد
قوه ی خود بودنم سخت شد اما به خیر شد این محک
زینب ملائی فر...
متن زینب ملائی فر
ارسال شده توسط
زینب ملائیفر
متن محک
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق ساکن شود
زه خیال باطلم که نشد چشم به رویش بوسه زند
آری من معشوق ندیدم و این بیت ها همه آه است
به گمان عشق در من به زخم فراق سر به بالین نهد
روزی اما خبرش آمد ک کوچه به قدومش بی تاب است
منِ بی پا چنان از سر دویدم که روح از تن رود
کوچه را دیدم و مردم همه سر خوش از بویش
کوچه به بن رسید و و باز هم شد که، هوای رویش به کام نرسد
عمر گرانم که به تندی در پی روزها دوید فهمیدم
آری من همانم که طلب یک بوسه ی شیری...
متن زینب ملائی فر
ارسال شده توسط
زینب ملائیفر
هر دم که ساز خواهش دل پر صدا شد
تیر های مشکل ساز یاس آلود رها شد
پس قلم توکل گرفتم و جرئه ای دوات صبر خواستم
تا قلم زنم که چگونه نقشه برآب نقشه ی تیرها شد.
زینب ملائی فر...
متن زینب ملائی فر
ارسال شده توسط
زینب ملائیفر
متن شعر
متن خدا
متن دلنوشته
کم مانده که طاق آسمانِ دلم آوار شود.
کم مانده که از شوقت گریه به دیده ام افسار شود.
به گمانم اگر چنین دور و بعیدم بمانی،
همه سلول وجودم طلبت را آموزگار شود.
زینب ملائی فر...
متن زینب ملائی فر
ارسال شده توسط
زینب ملائیفر
گر دمی این چرخ و فلک به دوستی، دست دهد
خوشا که جان به رسیدن، تن را صلت دهد
من نه آنم که تو دانی نه آنم که توخواهی
من همانم که نخواهد بی کام، جان از هست دهد...
متن شعر
ارسال شده توسط
زینب ملائیفر
متن زینب ملائی فر
متن چرخ و فلک
متن دوستی