شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
چه زیبا می شود با دل، قرارم؛لبِ دریا و چای دبش و یارم!چه احساسِ خوشی دارم کنون من!تمامم را به یارم می سِپارم!زهرا حکیمی بافقیکتاب دل گویه های بانوی احساس...
چه زیبا می شود با دل قرارم؛لبِ دریا و چای دبش و یارم!چه احساسِ خوشی دارم کنون من!تمامم را به یارم می سِپارم!شاعر: زهرا حکیمی بافقی، کتاب دل گویه های بانوی احساس....
پیراهنی از پروانهویلای لبِ دریا برایت نمیسازمیا خانهای که پلههای مارپیچشبه سرسرهای باشکوه ختم شونداما دستِ دریا را میگیرمو میکشانمشپشتِ پنجرهی همین آپارتمانِ اجارهایتا لالایگوی خوابهایمان شودتا صبح.تو زیباتر از آنی که خود راپشتِ پالتویی پنهان کنیکه صد سمورِ سیبریاییدر آن زنده زنده پوست کنده شده باشند.از پروانههای کلمات برایتهزار پیراهنِ رنگین خواهم ساختکه تنهابر تنِ تو برازنده باشند.نه حلقهی الم...
مُرده هم بیگمان دلی داردمثلِ ما «زید» خوشگلی دارددر کنارِ پریوَشان در قبرهر شب جمعه محفلی داردبا «شهین» و «مَهینِ» آن دنیاروز و شب عیش کاملی داردهر زمانی که میشود دلتنگلب دریا و ساحلی داردمُرده هم آدم است در واقعرفقای اراذلی داردچون تمامِ مجردان او هم،در امورش مشاکلی دارد...