پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
لبهایتو وچشمِ منکه دیوانه وار می بلعدشبرای روزِ مباداچه لذتی داردعشق بازی ِلبخند و نگاه...
اول سراغِ چشم هایت رفتم،چشم هایِ تو!گفتم مبادا بسوزدوَ ناز خوابِ تو کابوس شودبعد سراغِ موهایت رفتمموهایِ تو ناز بود وُباز بودآن قدر که گفتم،مبادا که سفت بگیرد این دست هایِ چِغِرَمبعد تو دردت بیاید وُخواب ازسرت بپردبعدسراغِ لب هایتلب های تو داغ بودخیلی داغ !آن قدر که نمی شد، نبویید،نبوسیدگفتم مبادا که سردیِ تنملبانِ گرمِ تو را یخ کندمبادا که بوسه املبِ لطیفِ تو را زخم کندمبادا که وقتِ بوسه خیالِ خو...
مبادا شوخی شوخی وارد قلب کسی شوید که او جدی جدی شما را به قلبش دعوت کرده باشدیادتان باشد هرگز باعث گریه کسی نشوید چون خدا اشکهای او را می شمارد و به وقتش با شما حساب می کند.....
یک روز ، چشم باز می کنی و می بینی عزیز ترین آدمِ زندگی ات ، دیگر نیست !کسی که تا دیروز خیال می کردی همیشه برایِ داشتنش و برایِ دوست داشتنش ، فرصت هست ،کسی که فکرش را هم نمی کردی ، رفتنی باشد ...به همین سادگی ، آدم ها می روند ،و جایِشان ، برایِ همیشه خالی می مانَد !عزیزانت را همین ثانیه دوست داشته باش ،همین ثانیه قدرِشان را بدان ،و همین ثانیه ، در آغوشِشان بگیر .منتظرِ هیچ فردا و روزِ مبادایی نباش !چه آدم ها که با زخمِ سکوت و ت...
مبادا هیچکس را مبتلای دل ...!...