شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
آزرده و ملول، ز بی همزبانیم مفهوم واژه واژه ی درد نهانیم هر لحظه درد تازه و هر دم بلای نو پر پیچ و خم خطی ست ،خط زندگانیمای پیک پاک مرگ، کی از ننگ زندگی با این همه درنگ، بگو می رهانیم با پای پر ز درد، تو ای چرخ هرزه گرد! در سنگلاخ حادثه تا کی دوانیم؟...
اگر با سوزش من می شوی جانانه خوشحالبکش کبریت خود را روی این انبار پوشالتو حق داری نچینی بنده را از روی شاخهکسی هرگز نباشد طالب یک میوه ی کالمن و این کوچه های ممتد و دیوار سنگی مرا یک سایه دائم می کند در کوچه دنبالچنان یک لاله در لالایی محزون مادر بنالم با لبی سرخ و زبانی کوته و لالکفِ دستم هزاران خط مبهم، ناموازی گریزان از من و دستم زنان پیر و رمّالدگر از دست حافظ هم ملول و خسته گشتمز بس دیدم حوادث را خلافِ و...
گریه کن بر حال خویش ای موج از دریا ملول لحظهای دیگر تو در آغوش ساحل نیستی...