متن تنهایی عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات تنهایی عاشقانه
بے تـفـاوت از کنارش رב شـבم اما هنوز،
בلــم آن بنـב نگاهش را تمنــا میکنـב.
گونههایم،
برگهای زرد پاییزیاند
از شاخسار درخت زندگی ریختهاند!
لبهایت،
دو لالهی واژگونند
و بر روی برگ پاییزی خم نمیشوند.
بر نیمکتم نشست ... تنهایم دید
پاییز رسید و قلبِ زردم را چید
ابری که همیشه گوشهی چشمم بود
بارید و به شاباشِ درختان خندید ...
ایستاده ام....
روبه روی آسمان
مغرورتر از همیشه!
او از ماهش می گوید،
من از چشم های تو
جانِ من خالی نباشد از تو، حتی نیم نفسی،
عطرِ یادت برون میآید از سینه، با هر نفسی!
تا هستے בر آغوش خیالم،
نـفـسے هست مرا.
بے تو בر خلوت شب،
בست بـہ בامان خیالت شـבہ ام.
درد؛ آن است:
دلت گیر کسی باشد و او
به رقیبان بِنَماید رخ
و
گیرد ز تو ؛ رو
کجا ی دنیا بی هیاهوست
همه اش آشوب و جنگ است
اِلا گوشه آرام آغوشت
راستی یادم نبود
شنیدن ضربان قلبت
در ورای نفس هایت
خودش آشوبی دگر به پا خواهد کرد .
من خود را به صدای سیال
پولکهای نقره گون سکوت سپردم
و روحم را به لطافت نرم حنجرۀ زرین زنجرهها
من خودم را به شوق درخشش شبتاب ها
و لبخند لطیف نرم آبی ابرها
و مهربانی وسیع سبزها سپردم
و آرام آرام هجرت کردم
به سرزمین پریان نور
به سرزمین...
کنارم نیستے اما،
تمام جسم و روح و فـکر من مملو ز یاב توست.
سکوت،
پناهگاهی ست
که در آن
حجم دلتنگی ات را
در آغوش می کشم..
تو خودت به تنهایی
عاشقانه ترین رمان دنیایی
و اما
من تنها کسی خواهم بود
که تمام این رمان
را یکجا خواهم خرید
می شود یک امضا بدهی ...
وقتی دنیا شده ای برایم
پس قانون عشق
میگوید
کر و کور و لال بودن
چه الزام دلنشینی است.
گاهی وقتها تنهایی آدم را از این سوی دنیا به آن سوی دنیا میبرد،
و آدمی را پیدا میکند شبیه خودش،
تنهای تنها،
و آنها پر میکنند این فاصله را در میان خود با عشق و محبت....
تو ماہ شبِ شبهاے مهتاب منی.
کنارم که نه.،
ولی در خاطراتم فراوانی.
بی تو...
تنهاتر از آن فصل برگریزانم.
انتظار
پنجره ای غبارآلود
لبخندِ خُفته در آینه
درخششِ نگآه
رو به خاموشی ست.
عشق ابدیم
که در سکوتِ قلبِ شکستهام،
تا ابد خواهد ماند،
یادت،
مثل نفسی که هر لحظه از شریانهای جانم عبور میکند.
تو در عمقِ این سکوت،
در هر تپشِ قلبم
زندهای،
و حتی در تاریکیِ شبهای تنها،
چراغِ رویاهایم تویی.
در این دلِ شکسته،
که هر گوشهاش را خاطراتِ...
این همه از عشق سخن و گفتم و آخر کارم به کجا رسید
جز آه و حسرت چه رسید به من
فقط خندیدی و گذشتی از کنارم
یک بار نپرسیدی حال خرابم را
این عادی است
ما سوختگان در راه عشقیم و جز عشق راهی نمانده است
ای عاشق دیوانه...
در اتوبوس تنهایی ام
ده ها مسافر نشسته اند،
مقصد همه
آبادی چشمان توست..