یک روزی که خوشحال تر بودم یک نقاشی از پاییز میگذارم که یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیست زندگی پاییز هم می شود رنگارنگ از همه رنگ بخر و ببر
مدتهآست چهره ات رآ در ذهنم نقآشے مےڪنم . . . عآشقآنﮧ ، ڪآرم را خوب بلدم ! هیس... بین خودمآטּ بآشد ، بدجور سر ڪشیدטּ چشمآنت گیر ڪرده ام
آخر داستان ما نقاشی از تصویر تو بود که آن را با آهی کشیدم
دستم نقاشی بلد نیست اما دلم برایت پر میکشد