سه چیز بسیار سخت هستند: فولاد، الماس، و شناخت خود.
چقدر سخت بود مادر به یک مشت خاک روزتو تبریک گفتم
بیرون کردنت از زندگیم سخت بود ولی لازم بود
سختست بگیری خبر از حال کسی که از اینکه تو باشی و نباشی نگران نیست
از نمک نشناس ها آزار دیدن سخت نیست درد دارد خوردن زخم از نمک پروردهای
من یک آذرماهی هستم درسته زندگی سخته اما از من سخت تر نیست.
ای نفس گیرترین حادثه فصل خزان من به اسمت برسم سخت نبارم سخت است..
سخت می خواهم که در آغوش تنگ آرم تُرا هر قدر افشرده ای دل را ، بیفشارم تُرا
سخت میشه وقتى رویاتو با یکى میسازى و با یکى دیگه زندگى میکنى..
ندیدنت سخت است اما همین که میدانم هستی و حالت خوب است دنیایم زیباست...
سخت نیست. بعد از تو هیچ چیز سخت نیست
تو را من سخت محتاجم
باید رفت ! و این لغت رفتن چقدر سخت است...