پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
تو نباشی، شعرهایم بی کَس استهر چه گویم، مهملاتی بیش نیستشورِ شعرم از تو می گیرد نشانپس بتابان نورِ خود را بی امانشیما رحمانی...
یه جایی شاعر میگه: دنیا رو بی تو...نمیخوام یه لحظہِدنیا بی چشماتیه دروغِ محضہِ...♬و امان از دنیای دروغین بدون چشم هایت......
نباشی،،،هجومِ سکوتی وحشیجای جای خانه را تسخیر می کند! لیلاطیبی(رها)...
تو نباشی حس باران را نمی فهممفرق قفس با یک خیابان را نمی فهممتو نباشی می روم در جاده ها اما معنای فصل برگریزان را نمی فهممتو نباشی زندگی بی رنگ و بی معناستدرد درون چشم انسان را نمی فهممدر شعرهایم دنیایی از اسرار پنهان استتو نباشی درد پنهان را نمی فهممای عشق ! نباشی فصل پاییز و بهارحتی زیبایی فصل زمستان را نمی فهمممحمد خوش بین...
شبیه بارانمهرروزی که نباشی می بارم...
نباشیمن هیچ حسی به روز برفی ندارم...
نباشی واژه ای ندارم برای عاشقی...! همه اش میشود دلتنگی دلتنگی دلتنگی...
رفیقنباشی، نیستم......
سختست بگیری خبر از حال کسی کهاز اینکه تو باشی و نباشی نگران نیست...
تو نباشی؛ چرا دو صندلی؟!تو نباشی؛ چرا دو پنجره؛ دو تخت؟!....تو نباشی؛ مثل این است کهوارد بهشت شوی؛خدا رفته باشد...!...
قول دادم به خودمغصه تراشی نکنمفکر این را که تو باشیو نباشی نکنم...!...
تو نباشی من از آینده خود پیرترم...
نباشیمنم نیستم......
تمام منیتکه ای از من نیستی تمام منی نباشی تمام میشوم .....️️...