دل زنده میشود به امید وفای یار جان رقص میکند به سماع کلام دوست
ناله اگر که برکشَم، خانه خراب میشوی خانه خَراب گشته ام! بَس که سکوت کرده ام...
نبضِ مرا بگیر و ببر نامِ خویش را تا خون بَدل به باده شود در رَگان من...
رفتنت من را هم بُرد اما مردی شبیه من همیشه در ایستگاه منتظر توست
ای کاش یکی بیاید که وقت رفتن نرود!!
با همه جلوهی طاووس و خَرامیدنِ کبک عیبت آن است که بیمِهرتر اَز فاختهای...
دنیا همه شعر است به چشمم، اما...... شعری که تکان داد مرا بود
دست به بند می دهم گر تو اسیر می بری...
من همانم که شبی عشق به تاراجش برد......
چسبیدهام به تو بسانِ انسان به گناهَش هرگز ترکت نمیکنم.
در شهر کوچک من دلهره ی ویرانیست گوش کن وزش ظلمات را می شنوی ؟
ﺷﻤﻊ وﻗﺘﯽ داﺳﺘﺎﻧﻢ را ﺷﻨﯿﺪ آﺗﺶ ﮔﺮﻓﺖ ﺷﺮح ﺣﺎﻟﻢ را اﮔﺮ ﻧﺸﻨﯿﺪه ﺑﺎﺷﯽ راﺣﺘﯽ.....
گفتا که : دلت کجاست ؟ گفتم : بر او پرسید که : او کجاست ؟ گفتم: در دل
گاهی چنانم بی تو که عبور سایهام از کنارم نگرانم میکند . . .
دگرم آرزوی عشقی نیست بیدلان را چه آرزو باشد!
اگر هنوز من آواز آخرین توام ، بخوان مرا و مخوان جز مرا که می میرم...
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی حافظ
من همانم که شبی عشق ، به تاراجش برد................
هرکس هوس سخن فروشی داند من بنده آنم که خموشی داند
من نشستم برَوی مِی بخری برگردی ترسم این است مسلمان شده باشی جایی..!
کسی در من فرو ریخت شاعر شدم دیوانگی شروع شاعرانگی است.......
عاشق شوریده دل در دفتر شعرش نوشت هر کسی یک دلبر جانانه دارد من تو را.... اخوان ثالث
جای مردان سیاست بنشانید درخت که هوا تازه شود ...