با من مدارا کن! بعدها... دلت برایم تنگ خواهد شد...
با من مدارا کن بعدها دلت برایم تنگ خواهد شد
مسئول نهایی آرامش جهان... آغوش عجیبِ حضرتی... به نام زن است!
مثل تن خسته ای که خواب می خواهد آنقدر خسته است، جانم که مرگ می خواهم....
دلتنگ تو ام پشت پرچین اردیبهشت منتظرت می مانم ...
- پس کی وقتِ رفتن فراخواهد رسید؟ من خسته ام خسته از آینه، از آدمی، از آسمان!
... گوش بگیر! او که امید را از تو می گیرد همه چیز را از تو گرفته است.
خدایا از آن پرنده ی کوچک سبز اگر خبر داری بهار امسال را پر از سلام و ترانه کن.
و من تو را دوست میدارم... و من تنفس تو را... مگو های راز آلود تو را... دوست میدارم...
من به یک نفر از فهم اعتماد محتاجم