خواجه در ابریشم و ما در گلیم عاقبت ای دل همه ما در گلیم
عاقبت همهی ما زیرِ این خاک آرام خواهیم گرفت ؛ ما که روی آن دمی به همدیگر مجالِ آرامش ندادیم
یک عمر در انتظارِ کسی هستی که درکت کند و تو را همانگونه که هستی بپذیرد و عاقبت درمییابی که او از همان آغاز خودت بودهای ...
چِل سال رنج و غُصه کشیدیم و عاقبت تَدبیر ما به دست شَراب دو ساله بود
عاقبت هجوم ناگهان عشق ، فتح میکند پایتخت درد را …
چه دعایی کنمت بهتر از این که شود عاقبتت ختم به من
عاقبت یک روز یک نفر می آید و تمام آن هایی که رفته اند را از یاد می برد
عاقبت دیدی که ماتت کردو رفت
گر لبی پر خنده داری با خود و با دیگران عاقبت دست طبیعت اشکبارت میکند