تو بودی هستی خواهی بود.. تو؛ اُسطورهٔ تمامِ قول های مردانه ای! شادی کاف
خاطرش نیست ولی خوب به خاطر دارم که در آغوش خودم، قول نرفتن می داد .
تو بخند... من قول میدهم... تمام جهان را برایت برقصانم
خاطرش نیست ولی خوب به خاطر دارم که در آغوش خودم قول نرفتن میداد
مرا قولیست با جانان که جانان جان من باشد
no matter which way I take I promise to end up with you مهم نیست چه راهی و برم ولی قول میدم تهش به تو برسم
تو مگر قول ندادی همه عمر کنارم باشی؟ رفتی و مصرع بعدی به درک واصل شد...
قول داد که امشب به خوابم می آید حالااز شوقِ اینکه قرار است در رویا ببوسمش خوابم نمی برد...
قول دادم به خودم، غصه تراشی نکنم فکر این را که تو باشی و نباشی نکنم...
من یاد گرفتم آدما میرن حتی اگه هزار بار قول داده باشن که می مونن...
قول دادم به خودم غصه تراشی نکنم فکر این را که تو باشی و نباشی نکنم...!