یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
صبور بودن ما بی نتیجه خواهد ماندتو با گذشت زمان باوفا نخواهی شد!...
تو شاید، من ولی از یاد تو غفلت نمی کردم برای دوستی با غیر تو رغبت نمی کردم...
من و توان بدون تو زیستن؟هرگز!تو دور باش تو کمرنگ باش اما باش...
گفتنی نیست، ولی بی تو کماکان در مننفسی هست دلی هست، ولی جانی نیست...
خاطرش نیست ولی خوب به خاطر دارمکه در آغوش خودم، قول نرفتن می داد....
شنیده ام که تو پرسیده ای: نمرده هنوز؟خبر گرفته ای از حال من؟؟!عجب_دارد......
بی تفاوت گشتن عاشق،تضاد عشق اوستبرگ زرد افتاد اما شاخه اش سر خم نکرد!...
برسانید به آن رود که رفتست ز منسر عهد خودش این کوه کماکان مانده.......
تفاوت می کند عاشق شدن در بین آدم هاکه می نالد یکی از درد و می بالد یکی بر آن... ...
او که در آغوش من می گفت دنیای_منیترک_دنیا کرد و من در کار دنیا مانده ام...
خاطرش نیست ولی خوب به خاطر دارمکه در آغوش خودم قول نرفتن میداد...
در نبودت چیست کار من به جز گریان شدن...
احوال تو با غیر رسیده است به گوشمدر بی خبری غصه کم از با خبری نیست...