صبور بودن ما بی نتیجه خواهد ماند تو با گذشت زمان باوفا نخواهی شد!
تو شاید، من ولی از یاد تو غفلت نمی کردم برای دوستی با غیر تو رغبت نمی کردم
من و توان بدون تو زیستن؟هرگز! تو دور باش تو کمرنگ باش اما باش
گفتنی نیست، ولی بی تو کماکان در من نفسی هست دلی هست، ولی جانی نیست
خاطرش نیست ولی خوب به خاطر دارم که در آغوش خودم، قول نرفتن می داد .
شنیده ام که تو پرسیده ای: نمرده هنوز؟ خبر گرفته ای از حال من؟؟!عجب_دارد...
بی تفاوت گشتن عاشق،تضاد عشق اوست برگ زرد افتاد اما شاخه اش سر خم نکرد!
برسانید به آن رود که رفتست ز من سر عهد خودش این کوه کماکان مانده....
تفاوت می کند عاشق شدن در بین آدم ها که می نالد یکی از درد و می بالد یکی بر آن...
او که در آغوش من می گفت دنیای_منی ترک_دنیا کرد و من در کار دنیا مانده ام
خاطرش نیست ولی خوب به خاطر دارم که در آغوش خودم قول نرفتن میداد
در نبودت چیست کار من به جز گریان شدن
احوال تو با غیر رسیده است به گوشم در بی خبری غصه کم از با خبری نیست