خوشایندترین راه برای “نادیده” گرفتن تراژدی زندگی، کتاب است.
کتاب ها بویی مثل ادویه دارند
کتابی که می خوانی نباید به جای تو بیندیشد باید تو را به اندیشیدن وا دارد
برایم کتاب بخر، و صفحه ی اولش بنویس “برای لبخندت، موقع بو کردنِ برگه هایش” همین …
اگر مادر نباشد ، جسم انسان ساخته نمی‌شود و اگر کتاب نباشد ، روح بشر پرورش نمی‌یابد !
برای من که پُرم از فراق قصه نگو اگر کتاب تو باشی کتابخانه منم ...
کتاب وقتی باز است ذهنیست که حرف می‌زند ، وقتی بسته است دوستی است به‌انتظار ، وقتی فراموش می‌شود جانی است که می‌بخشاید ، وقتی نابود شود ، دلی است که می‌گرید ...
در زندگی دو موهبت وجود دارد : کتاب و دوست و این دو باید از لحاظ تعداد ، دقیقاً عکس هم باشند ! تعداد زیادی کتاب و عدۀ انگشت‌شماری دوست ...
ممکن است آدم یک عمر زندگى کند و نفهمد که کنار دستش یک کتاب هست که کل زندگى‌اش را به سادگى یک ترانه بیان مىکند ...
همه‌‌جا همان چهره‌های تکراری ، همان حرف‌های تکراری. دلم چیزهای متنوع‌تری می‌خواست ؛ این‌طور شد که به کتاب روی آوردم !
کتاب باید تبری برای درهم شکستن دریای منجمد وجودمان باشد. بیست و چهارم آبان روز کتاب و کتابخوانی گرامی باد.
کتاب، سفینه ای است که اقیانوس بیکران زمان را درمی نوردد.
کسی که کتابی دست بگیرد، دریای پاکی را روبه روی چشمان فهیم خود به تماشا گذاشته است.
کیفیت زندگی شما را دو چیز تعیین می کند : کتابهایی که می خوانید و انسانهایی که ملاقات می کنید.
اگر میخواهی راحت باشی، کمتر بدان و اگر میخواهی خوشبخت باشی بیشتر بخوان ( ۲۴ آبانماه روز کتاب و کتابخوانی گرامی باد ) *
کتاب یک غذاست؛ یک غذاى روح است؛ یک نوشیدنى روح است و چنانچه مقوّى باشد، روح را تقویت مىکند. روز کتاب و کتابخوانی مبارک
گوهر علم در گران بهاترین صدف تاریخ، یعنی کتاب جای گرفته است. روز کتاب و کتابخوانی مبارک
کتاب را نخوانید که بخوانید! کتاب را بخوانید که بیدار شوید … روز کتاب و کتابخوانی مبارک
تجملات هیچ‌وقت جاذبه‌ای برایم نداشت؛ چیزهای ساده را دوست دارم، کتاب‌ها را، تنهایی را، یا بودن با کسی که من را می‌فهمد...
هرگز نباید سعی در تکرار لحظات داشت، باید آنها را همانگونه که یک بار اتفاق افتاده اند فقط تنها به خاطر آورد...
لبخند میزنم ... بی دلیل عشق می وَرزم ... بی تناسب زندگی می کنم ... بی خیال مدتی است...! ️
مطالعه بهترین راه رهایی از زندان تابوهای ذهنی است.
تراژدی این نیست که تنها باشی، بلکه این است که نتوانی تنها باشی ...
من اصلا نفهمیدم جوانی یعنی چه؟ من یک راست از بچگی به سن کهولت رسیدم!
