شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
یلدا رسد ز کوچه ی دی با ردای برفتاجی نهاده بر سرش از یخ، خدای برف...
آذریادش رفته که پاییز است!نمیبارد، فقط یخ میزند!به گمانم کسی به طرز فجیعیتنهایش گذاشته، وگرنه اینگونهماتش نمیبرد!...
بانو بهار برای قامت تو سبز می شود پاییز از شرم نگاهت میریزد ️تابستان تب چادرت را دارد و زمستان از نبودنت یخ میزند...
حرف تازه ای ندارم فقط زمستان در راه است.کلاه بگذار سر خاطراتی که یخ زده اند ، شاید یادت بیفتد جیبهایت را که وقتی دستهایم مهمانشان بودند !...
حال مندماسنج حال توستوقتی خوبیگرمتریڹ آغوشها را در آستین دارمبد ڪه باشد حالتخودم ڪه سهل استتمام دنیا یخ میزند ازسردی لبخندم...
حسد ایمان را در قلب انسان آب می کند آن گونه که یخ و برف در آب ذوب می شود...