پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
همه چیزشتابان می گذردجز درد ...
فقط نبرده غرورت طراوت و طربم رانگاه ساکت چشمت گرفته تاب و تبم رامن آن زنم که اسیرم میان مطبخ دردتربوده اند قرار و اصالت و نسبم راچه بوده است گناهم؟ به جز محبت و عشقتبیا بگیر در آغوش، روح ملتهبم رابه جای جای دلم رد پای چشم تو پیداستکه زیر سلطه گرفته غمت وجب وجبم راچقدر دلهره دارند لحظه های سکوتمببین تو حال عجیب و همیشه منقلبم رامن از حوالی دردم من از حوالی بارانگره زدند به یادت، تمام روز و شبم رااعظم کلیابیبان...
تو دیدی که: به قلبم درد، جاری ست؛همان دردی، که تب می کرد، جاری ست؛نخواندی، حسّ پُردردِ دلم را؛هنوز آن التهابِ سرد، جاری ست!زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس...
خنده ام از درد بود شادی فقط لبخند نیست......
شب همین استکهاثبات کند دردت را...
درد بی درمان شنیدی حال من یعنی همینعاشقم. دیوانه ام باز آی و حالم را ببین کلیابی کاشانی...
دردبرای دردهایم می گریمنه از دردها...
تو مرا در دردها بودی دوا...
مرا دردی است دور از تو، که نزد توست درمانش...
درد آن است نشود آنچه که هستی باشی...
تو همدردییا تو هم دردی؟...
دیشب دردامو ریختم تو دریا نهنگا خودکشی کردن...
دلتنگی معنی نداره!درد داره......
دلم بارشِ احساسِ استبر گلویِ درد...
مثل داروهای کم پیدا نبودت فاجعه ستمن پر از درد توام بیمار میدانی که چیست...
یک آیه از آیات قرآن را نمی فهمدآنکس که درد یک مسلمان را نمی فهمد ....
بیتو بودندرد داردمیزند من را زمین...
شده باران بزند، خاطره ای درد شود؟بی تو هر شب، منم و صد شب بارانی و درد.....
تو آن دَردی ، ڪه بہ جان خَریدَنَت آرِزوست!...
درد بی مادری ای کاش دوایی می داشت فاطمیه شده و اشک دمادم داری...
بی شعوریاگر درد داشت،بازم یه عده مسکن میخوردن و به کارشون ادامه میدادن...
ای صبا حالِ جگر گوشهٔ ما چیست بگودرد ما را به جز از صبر دوا چیست بگو...
دریغ و درد که تا این زمان ندانستمکه کیمیای سعادت رفیق بود رفیق...
در برف و باران چتر و بارانی ندارماما خوشم چون درد پنهانی ندارم...
درد قوی ترت میکنهاشک شجاع تر و قلب شکستهعاقل تر......
من پر از دردم ولی کو شانه ای تا سر نهم؟بغض امانم را بریده،شانه می خواهم رفیق...
مونسی نیست مرا بعد سفر کردن توهمدم دردم و این درد کشیدن دارد !...
عاقبت هجوم ناگهان عشق ،فتح میکند پایتخت درد را …...
افتادگان چو تکیه به دست دعا کنندصد درد را به قطرۀ اشکی دوا کنند...
درد من پول است و درمان نیز هم...
درد بر من ریز و درمانم مکن ...زانکه درد تو زِ درمان خوشتر است...
بعضی درد هارو باید انقد باهاش قدم بزنی که یا اون تموم شه یا تو.......
خدایا عاشقش کن تا بفهمد درد من رابفهمد روزگار غمگسار سرد من را...
درد بیعشقی ز جانم برده طاقت وَرنه من ،داشتم آرام ، تا آرامِ جانی داشتم ......
چه دردی داره دوری تو ازم عشقمالهی هر چی عاشقه برسن به هم...
غافلی از دردِ من، با آنکه احوالِ مراکودکِ یکروزه داند، کورِ مادرزاد هم...
یکروز سمت شهر خودم کوچ میکنمبا دردهای کهنه و غمهای بیشمار......
دردی عظیم دردی ستبا خویشتن نشستندر خویشتن شکستن...
از نمک نشناس ها آزار دیدن سخت نیستدرد دارد خوردن زخم از نمک پروردهای...
تنهاییت را بچسب...بیخیال آدمها...دل بستن به آدمها فقط درد دارد......
عاشقم کردیورفتیلعنتیاینرابدان،پیشپایتمیگذاردروزگار،ایندردرا......
ای بمیرد درداز هر طرف بنویسی اششبیه گرگ تو را خواهد درید !...
به گلو بغض و به لب اشک و به آغوشم دردشانهای نیست ولی شکر که دیواری هست!...
تو را که درد نباشد زِ درد ما چه تفاوتتو حال تشنه ندانی که بر کناره جویی...
زمستان سرد نیستدرد است وقتی دست هایم تنها خودم را به آغوش می کشند !...
لبخند تو مسکن تمام دردهای کشف شده ی عالم است برایم......
ای آن که دوست دارمت اما ندارمتجایت همیشه در دل من می کند...
مانند هیزمهای مصنوعیّ شومینهمیسوزم و پایان ندارم، درد یعنی که......
تو میتونستی و نخواستیهمه ی دردم همینه......
روز و شب منتظری هفته به آخر برسد !پس چه دردیست که هر جمعه دلت می گیرد ؟...