سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
دست من گیر که این غمزده تنها شده استعاشقم باش که دل خانه ی غم ها شده استجان و دل باخته هستم به تمنای لبتنظری کن که دلم عاشق و رسوا شده استشب تنهایی ما را که نباشد سحری لااقل ،شمع شبم باش که یلدا شده استبه تبسم بگشا غنچه ی لب را وبخوانکه گل از شبنم تو باز شکوفا شده استماه من هم نفسم باش که بی نور رختخانه ی پاک دلم معبد بودا شده استچشم خود باز کن وخنده بزن ای همه عشقکه ز گلخند لبت بغض دلم وا شده است...
شب همین استکهاثبات کند دردت را...
شب را به هوای تو نشستمای روشنی شب سیاهم...
ناگهان پنجره پر شد از شب...
چو شب به راه تو ماندم که ماه من باشی...
شب علت بیداری ست......
شب سردی است و من افسرده راه دوری است و پایی خسته تیرکی هست و چراغی مرده(سهراب سپهری)...
در تاریکی یک شب ابریو با شروع نم نم باران پاییزیاز پنجره اتاقم به بیرون می نگرمو تو را به یاد می آورم که چقدر عاشق باران هستیکاش کنارم بودیشب بارانی ات آرام، خوب بخوابی …******شب همگی بخیر ......
وقتی که تو نباشیاین شب ها زیادی شب استستاره ها از غم رنگ می بازندماه با ناامیدی بارو بندیل می بندد تا برود از آسمان شب...بدون تو حتی تیرگی شب هایممهجورند برای بودنشان......
شب،با واژه ها بخیر نمی شودمگر در کنار ُتو ️️️...
آهوان، گم شدند در شب ِ دشتآه از آن رفتگان ِ بی برگشت...
کاشجای ماه بودمانگشت نمای شب تو...
تو رفتیو همه فهمیدند،شب می تواند از آنچه که هستتاریک تر باشد...
یه شب میرم قدم بزنم و دیگه برنمیگردم...!...
همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشتآنچه در خواب نرفت چشم من و یاد تو بود...
شب دقیقا از اون جایی شروع میشه که چشاتو میبندی...
شب که آرام تر از پلک تو را می بندمدر دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست...
عشق یعنیچون خورشید تابیدن بر شب های دوستو چون برف ذوب شدن بر غم های دوست...
مثل شب های دگر باز به هم خیره شدندبرکه و ماه ، ولی از سر بی حوصلگی...
و پاییز در انتظار زمستان بودو شب در انتظار روز و عشق در انتظار عشق.....
اگر روزی بدست آرم سر زلف نگارم راشمارم مو به مو شرح غم شبهای تارم را...
دست در زلف تو بردم که شب آغاز شودحیف ! یلدای من این بار نشد طولانی...
یلدا شب چشمان توستیک عمر نگاهت کنموقت کم می آورم...
در شب توفان غم،آرام بودن مشکل استمن لبالب آهام اما لبگشودن مشکل است...
گُل از پیراهنت چینم که زلف شب بیارایمچراغ از خندهات گیرم که راه صبح بگشایم...
دانه دانه شد شب/هندوانه افتاد/یلدا شکست...
ماها تو سفر کردی و شب ماند و سیاهینه مرغ شب از ناله من خفت و نه ماهی...
عاقبت در شبِ آغوش تو گم خواهم شددل به دریا زدن رود تماشا دارد......
هزار شب به سحر آمد و سحر شد شامولی شبی که تو رفتی، سحر نگشته هنوز...
همه خوابند..مرا در همه شب بیداریست...
آن بهشتی که همه در طلبش معتکف اندمن کافر همه شب با تو به آغوش کشم...!...
کاش پایان یکی از این روزها ، شب نباشد تو باشی ......
هر شب بدون بوسه جدا میشوی ز منانگار بر دهان تو فردا نوشته اند....
ای دل صبور باش و مخٖور غم که عاقبتاین شام، صبح گردد و این شب سحر شود...
نگو که شب شده راحت بخواب، راحت نیست!که بی تو این دلِ تنگ و خراب راحت نیست...
به گمانم شب را وقتی که خدا دلتنگ بود آفرید ......
بیهوده خروس لعنتی می خواندشب می رود و دوباره شب می آید...
دکمه های شب واماهانگشت نما...
دلم میخواد بودنت مثل قصه روز و شب باشد......
آغوش تو تمام هستی من است..️️️️...
شب،پناهِ من شو..در آغوشم بگیر تا شب را برایت معنۍ ڪنم...
اگہ قلبم شب بود،تو ستاره ش بودی....️️️...
بهانه که تو باشیشبم میشود شیرین ترین ️️️...
از چشمانترد شب را بیرون کنامروز صبح دیگری ست...!...
لطف کن، از وسطِ خاطره هایم برخیز دورشو ای شبِ بی حوصلگی در پاییز...
باشی،شب از روز روشنتر است!...
من به تو مرطوبم طوری که اندوه به شب...
من پر از فکر توام هرشب خود را تا صبح...
الان دیگه سخت ترین کار دنیا ،صبحها بیدار شدن نیست،شبها خوابیدنه.....
شب بخیرغارتگر شب های بی مهتاب منمنتی بر دل گذار امشب بیا در خواب من...