زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

بهار شد،
سبزه رویید،
شکوفه شکفت،
بلبل خواند،
پرستو شاد،
چلچله از سبزه زار گفت.

قرقاول خوش آواز،
هلهله در گلستان،
زنبور پروانه سرخوش،
رقص گل ها در باد،
گل شیپوری تناز.

روییده اند بنفشه ها،
پامچال زیبا،
عطر گل ها درهوا،
کودکان غرق در رویا،
مادران در تقلا،
اما ...
پدری غمگین و تنها،
پدری خسته،
گاه و بیگاه،
پدری گریان،
لیک در خفا.

من گاهی می اندیشیدم،
که نکند بهار هم،
اگر می توانست،
به خانه ی ما سر نمی زند!
باغچه را دلتنگ می گذاشت
و حسرت در دل رازقی می ماند.

نسیم بهاری،
مرا با خود ببر،
آنجا که بهار شده.
مرا با خود ببر،
آنجا که پدرها همه شادند،
کارگری دلخور نیست،
پیرمردی تنها نیست.

بهار را باید گفت،
که در آغوش گیرد مارا،
تا که شاید کس نبیند زخم ها را،
امید که التیام یابند.

بهار را باید گفت،
آن هنگام که می آید،
با خود یک بغل شادی بیاورد،
تا که شاید پدری لبخند زند.
ZibaMatn.IR

علی پورزارع «هیچ» ارسال شده توسط
علی پورزارع «هیچ»


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید


انتشار متن در زیبامتن