رو به هر جانب که آرم؛ در نظر دارم تو را...
همانا که مجنون شده ام و لاغیر!
تو را می بینم هر گاه که بنگرم ستارگان را در آغوش فلک.
تو را نفس می کشم به هنگام جنون شب های مستانه ام.
در کوچه و خیابان این شهر آفت زده همواره با من همقدم هستی؛ حتی اگر مردم به ظاهر عالم و عاقل این شهر نفهمند.
تو با من طفل بزرگ می شوی و با من سفر می کنی. حتی اگر نفهمی؛ حتی اگر نبینی.
در قعر وجودم تو را می بوسم در حالی که تو در فکر لیلا خویشی.
می گویند گر تن بدهی کار حرام است.
تکلیف من بی خبر از عالم دلداده را کدام قاضی مشخص می کند؟
گر دل بدهم تن ندهم کار حرام است؟
گر عاشق و رسوا جماعت بشوم کار خراب است؟
من قانون شکنم؛ حرفی ندارم.
گر ببوسم تو را دیگر ترسی از آن دنیا ندارم.
ZibaMatn.IR