گفتمش مونس شب هایم تویی
تاری از زلف سیاهش را داد
موقع رفتن ب همه یادگاری دادو به من انتظار سر راهش را داد..
گفتمش مینشینم همه عمر را ب انتظار..
امد سایه اش ب سنگ مزارم او بی وفایی نکرد.،
من وفادار ب او ماندم ،عمرم ز انتظار امدن او وفا نکرد..
نویسنده المیرا پناهی درین کبود
ZibaMatn.IR