دستی پر از گل،
دستی پر از آب،
چشمی پر از اشک،
چشمی پر از نور،
***
ای کاش!
در این هرج و مرج و آشوب.
در این تاریکی و سیاهی،
حقیقتن، خدایی وجود داشت!
که یک دستش پر از گل بود
و دست دیگرش پر از آب،
که یک چشمش پر از اشک بود،
و چشم دیگرش پر از نور و روشنی...
***
تا که دیگر نمی گذاشت
در هیچ کجا
انسانی، انسان دیگری را به قتل برساند،
تا که هیچ گاه نمی گذاشت
چهره ی زشت جنگ خودنمایی کند.
***
ای کاش!
حقیقتن خدایی وجود داشت!.
شعر: صابر صدیق
مترجم: زانا کوردستانی
ZibaMatn.IR