چه روزگار تلخی ست!
از مرگ هم عکس می گیریم و
بر گریه و زاری، یکدیگر می خندیم!
...
چه روزگار سردی ست!
گویی زندگی درون،
تابوتی سیاه خوابیده باشد!
...
چه روزگار بی بدیلی ست!
عشق را به صلیب می کشیم و
خیانت، راهنمای راهمان شده است!
...
چه سرزمین عجیبی است!
زبان همدیگر را به تمسخر می گیریم و
از اخلاق هم ایراد داریم.
صورت، مهربانی را می پوشانیم و
بزرگان خود را زخم زبان می زنیم!
...
چه روزگار تلخی ست این ایام...
شعر: شنو محمد زاخو
ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی
ZibaMatn.IR