در پاییزِ طلایی اهواز،
نامه رسانی از جنس باد می آید؛
سروصدای برگ ها، شبیه نوای دل،
در جاده ای که به عشق ختم می شود.
گل های کاغذی در پیچ و تاب نسیم،
رازهای گذشته را در دلِ من زنده می کنند.
ساعت صفر عاشقی، در لحظه ای که
چشم هایت را در آسمان جنوب می بینم،
قلبم، قاصدی از شعرهای ناتمام،
در سفر به سوی تو، بی قرار و بی صبر.
عشق، در این خاکِ گرم و سرشار،
مانند عطرِ شب بو در کوچه های قدیمی،
نقش می بندد بر پوستِ زمان،
و من، آینه ای را می پرستم که تنها تو را باز می تاباند.
باران کریمی آرپناهی
تاریخ انتشار13 آذر ماه1403
ZibaMatn.IR