در دل شب، ماه تابان می زند بر روی آب
سایه اش را موج دریا می برد تا اوج خواب
ابرهای تیره در هم می تنند چون تار عشق
می دمد خورشید صبح از پشت پرده های ناب
عشق چون سیلاب جاری می برد هر سد را
می کشاند قلب ها را تا به ساحل های تاب
نغمه ی باران به گل ها زندگی بخشیده است
می چکد بر برگ سبز از آسمان، شهد و شراب
باد سرگردان به صحرا می برد عطر بهار
می نشیند بر لب گل، بوسه اش چون آفتاب
کوهساران سر به زیر از هیبت دریا شدند
می تپد در سینه ی سنگین شان شور و شتاب
در دل جنگل صدای پای آب جاری است
می خروشد رود، می رقصد به زیر نور ماهتاب
هر ستاره در شب تاریک، فانوسی به دست
می درخشد در دل آسمان، چون راز و خواب
عشق رازی است که در هر دل نهان دارد مکان
می برد دل های عاشق را به دنیایی سراب
ناله ی نی در دل شب می شکند چون موج نور
می زند بر قلب عاشق زخمه ی عشق و عتاب
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR