مرا به یادِ مبارک هست؟
منی که منگنه می کردم
غروب را به گلوگاهم
دلم هوای گُلابت کرد
کمی بریز نگاهت را
که عصر جمعه پُر از آهم
هنوز پایِ رسیدن هست؟
هنوز سفره ی ما خالیست؟
به چشمِ آینه ها هر شب
شروعِ سوره ی تکویریم؟
بِکِش هجای غمت را که
برای درد و دلت چاهم
بزن به گوشِ زئوسِ غم
عزیزِ ابرِ اساطیری
بزن که زخم فراوان است
ولی تو زخمِ شفایم باش
پلنگ را مُتبرّک کن
به پنجه های خودت، ماهم!
دو قطره اشک؟ نه بالاتر
دو رودِ اشک؟ نه بالاتر
دو چشمه اشک؟ نه بالاتر
بیا به کوهِ غم انگیزت
به چشمِ تشنه ی آزادی
بُلندقلّه ی کوتاهم!
دخیلِ بسته به ناممکن!
شریکِ شاخه ی بی میوه!
عروس و همسرِ یک بی سر!
اگر به عهدِ خودت هستی
بزن کنار سکوتت را
فروغِ رابطه می خواهم...
«آرمان پرناک»
ZibaMatn.IR