مرغ جانم آتشی خورده به جان...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن عاشقانه غمگین
- مرغ جانم آتشی خورده به جان...
مرغ جانم
آتشی خورده به جان و جگر من که نگو
ترسم از دوزخ عقبی شده کم در نظرم
بس که بی تابم از این بی کسی و دلواپسی
روز و شب میکده ام ، در تب و تاب سفرم
کنج میخانه دگر غصه ندارد دل من
ساقی و باقی و مطرب ، بزنند ساز صفا
آنقدر باده بنوشم که نماند قدحی
سر هر کوچه بیفتم تا به تا و دو سه تا ..
از غمت باده بنوشم که زنم بوسه به خاک
آخرش خاک شود خانهء من ، ختم کلام
هی بنوشم قدحی تا غمم آسان بشود
مرغ جانم ، همه شب بوسه زند بر لب جام
کوچه و دار و درخت از غم من با خبرند!
تو کجایی و چرا از دل من بی خبری؟
میزنم در دل شب تا که روم سوی سحر
الوداع خاطره ها ، مردم از این در بدری !
کنج میخانه دگر غصه ندارد دل من
ساقی و باقی و مطرب بزنند ساز صفا
آنقدر باده بنوشم که نماند قدحی
سر هر کوچه بیفتم تابه تا و دو سه تا ..
.
.
.
این ترانه کلاسیک (پاپ_سنتی) به خواننده علاقمند و خوش صدا واگذار میگردد.