مرغ جانم آتشی خورده به جان...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
5 امتیاز از 1 رای

مرغ جانم



آتشی خورده به جان و جگر من که نگو
ترسم از دوزخ عقبی شده کم در نظرم

بس که بی تابم از این بی کسی و دلواپسی
روز و شب میکده ام ، در تب و تاب سفرم

کنج میخانه دگر غصه ندارد دل من
ساقی و باقی و مطرب ، بزنند ساز صفا

آنقدر باده بنوشم که نماند قدحی
سر هر کوچه بیفتم تا به تا و دو سه تا ..

از غمت باده بنوشم که زنم بوسه به خاک
آخرش خاک شود خانهء من ، ختم کلام

هی بنوشم قدحی تا غمم آسان بشود
مرغ جانم ، همه شب بوسه زند بر لب جام

کوچه و دار و درخت از غم من با خبرند!
تو کجایی و چرا از دل من بی خبری؟

می‌زنم در دل شب تا که روم سوی سحر
الوداع خاطره ها ، مردم از این در بدری !

کنج میخانه دگر غصه ندارد دل من
ساقی و باقی و مطرب بزنند ساز صفا

آنقدر باده بنوشم که نماند قدحی
سر هر کوچه بیفتم تابه تا و دو سه تا ..

.
.
.


این ترانه کلاسیک (پاپ_سنتی) به خواننده علاقمند و خوش صدا واگذار میگردد.

امید امام وردی 🌙 ماهان
ZibaMatn.IR
ارسال متن