متن شب تار
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شب تار
باز شب با سایهاش افتاد بر دیوارِ دل
ماه لرزید و شکست از نورِ بیدیدارِ دل
باد میزد بوسه بر خاکِ قدمهای غریب
کوچه خاموش و صدا گم در دلِ تکرارِ دل
شمعِ بیرویا فرو ریخت در آیینهساز
روشنی کمرنگ شد در وهمِ شب، بیدارِ دل
زخمخورده، بیصدا، ماندم میانِ...
فکر تو...
همدم شبهای شب تار من است.
جرم من آن است که پیش از سحر
چون نسیم خورشید از دل شب راز کنم
سوز دل، آهوی وحشی شدهست
کز فراق، قصهی آغاز کنم
پیشتر از طلوعِ صبح امید
حرف دل با لبِ پر ساز کنم
من گنهکار زمانم، که زود
نغمهای ناب، به آواز کنم
ای که...
مرغ جانم
آتشی خورده به جان و جگر من که نگو
ترسم از دوزخ عقبی شده کم در نظرم
بس که بی تابم از این بی کسی و دلواپسی
روز و شب میکده ام ، در تب و تاب سفرم
کنج میخانه دگر غصه ندارد دل من
ساقی و باقی...