پری پسرکی رنج دیده در کوچه...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن پسر رنج دیده
- پری پسرکی رنج دیده در کوچه...
«پری»
پسرکی رنجدیده،
در کوچه نشسته.
تنها و سرخورده.
پیرزنی مهربان،
به زیبایی طاووس،
به استقبالش آمده،
با چادری گلگلی، سپید.
قلبش به وسعت اقیانوس،
مهرش، لطیفتر از باران.
پسرک،
بهسوی آغوشش دوید،
تند و شتابان.
در دستش، گیلاس؛
سبد، سبد احساس.
یاکریمی، مهمان آنها،
نشسته بر دیوار همسایه،
میخواند برایشان آواز.
پسرک،
آرام گرفت روی پله؛
نشست زیر سایه.
خانهاش دلگشا، دلباز؛
درهایش چوبی،
حیاطش چهارگوش،
با صفا، زیبا.
آن پسرک بازیگوش،
سر بههوا،
میدوید به دور باغچه،
میپرید همراه پروانه،
کفشدوزکی زیبا همبازی او.
تا که
فریادی رسید به گوش...
یاکریم پر زد؛
پروانه لرزید؛
پسرک ترسید.
نگاهش به او دوخته،
معصومیتی
که دیگر
در آتش خشم، سوخته...
باغچه، در سکوت،
گریهی بیصدا
آموخته.
پیرزن، در زد؛
آرامش،
به آنجا
سر زد.
اما...
تاریکی نشست روی دیوار،
یاکریم،
در انتهای حیاط،
خاموش شد.
کفشدوزک، بیقرار
به برگ شمعدانی پناه برد.
پروانه پر زد،
به آن سوی تاریکی.
و پسرک ماند،
به اجبار؛
در این حصار...