سرمای اتش گفت مگر اتش هم...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن نوشته های ارام اتور
- سرمای اتش گفت مگر اتش هم...
سرمای اتش
گفت مگر اتش هم سرما دارد و خندید.
با لبخند محوی همراهیش کردم و گفتم:بله چرا که نه.
اینبار بلند تر خندید و دیوانه ای را نثارم کرد،بعد هم راهش را کشید و رفت.
رفت...
رفت و اجازه نداد به او بگوییم که وقتی اتش جدایی پیوند پدر و مادر دارا را سوزاند، دارا در سرمای طردشدگی شعله هایش یخچال متحرکی شد که سرد می رود و سرد می اید.
رفت و نشنید وقتی که فقر نان های سفره را اتش زد انگشتان ساره ای پنج ساله روی شیشه پاک کن، پشت چراغ قرمز یخ زد.
رفت و ندید وقتی عقاید بردگی خانه رومینا را سوزاند، طوفان سردش چگونه قلب پدر اورا منجمد کرد و سر رومینا را با خود برد.
رفت و نگذاشت به او نشان دهم؛ وقتی که اتش جهل و نداری محله ای رضا را سوزاند و از اغو*ش گرم مادرش سنگ سرد بهشت زهرا را به جا گذاشت؛چگونه رضا در فراغ گرمای مادرش یخ می زد و زیر نگاه های ریشه گرفته از قلب منجمد شده ای مردمش در اتاقک 2 متری بهشت زهرا دفن شد.
اگر نمی رفت به او نشان میدادم که چگونه روابط پر مهر خانواده در اتش یخ می زند و همه در سردی از کنار هم می گذرند.
تا دیگر سرمای اتش را انکار نکند.
تفسیر با هوش مصنوعی
متن، تضاد ظاهری آتش و سرما را به مثالی از رنجهای انسانی تبدیل میکند. آتش جدایی، فقر، جهل و خشونت، بهجای گرما، سرما و یأس میآفرینند و انسانها را در انزوا و بیتفاوتی یخ میزنند. نویسنده میخواهد نشان دهد که چگونه آتشِ مشکلات اجتماعی، روابط انسانی را سرد و بیروح میکند.