نگاهش به آینه افتاد صورت دیگر...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن نوشته های زهرا ایمن زاده(روشن)
- نگاهش به آینه افتاد صورت دیگر...
نگاهش به آینه افتاد. صورت، دیگر آن طراوت جوانی را نداشت. خطوط، مثل رد پای زمان، روی صورتش جا خوش کرده بودند؛ هر خط، انگار یک خاطره بود، یک خنده، یک شب بیداری. موهایش هم دیگر سیاهیِ سابق را نداشتند؛ رشتههای سفید لابهلایشان خودنمایی میکرد. دستها، همانها که یک روز گهواره بودند، حالا لاغر و چروکیده به نظر میرسیدند. اما چشمانش، همچنان برق مهربانی داشت، همان عشقی که سالها بود بی منت نثار بچهها کرده بود. یک لحظه، انگار چشمش به چشم مادرش گره خورد، همان مادری که سالها پیش رفته بود. فهمید عمر چه بی رحمانه رنگ و روی جوانی را می رباید.
تفسیر با هوش مصنوعی
زن سالخوردهای در آینه، گذر زمان را بر چهره و دستهایش میبیند؛ خطوط روی صورتش، نشانهی خاطرات و رنج سالهاست. موهایش سفید شده، اما چشمانش همچنان مهربان و پر از عشق به فرزندانش است. لحظهای، یاد مادرش میافتد و بیرحمی گذر عمر را درک میکند. این تصویر، نمادی از عشق مادرانه و گذر زمان است.