به پروازم کشاندی سوی رویا شدم...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن اشعار عطیه چک نژادیان
- به پروازم کشاندی سوی رویا شدم...
امتیاز دهید
5 امتیاز از 1 رای
به پروازم کشاندی سوی رویا
شدم همرنگ باد و موجِ دریا
دلم افروختی با نور امیدی
شدم آوارهی شبهای دریا
نه مرزی ماند بینم با تماشات
نه دیواری، نه بندی، نه تسلّا
اگر دل را رها کردم زِ خاکت
به افلاکم رساندی بیمحابا
کجاست آن سقفِ بسته در نگاهت؟
که چشمم دید تنها اوجِ بالا
تو گفتی: «پر بزن، از ترس بگذر»
ندارم جز دلم چیزی به یغما
پس ای رویا، بگیرم دستِ فردا
که آسمان نبود هرگز به ما جا
نه تقدیر است این پروازِ بیمرز
که در من شعله زد شوقِ تجلّا
من آن خاکم که با نامِ تو برخاست
شدم مهتابِ شب، خورشیدِ فردا
دل از زنجیرِ تردیدم گشودم
که دیگر نیست در من جایِ «آیا»
جهان گر بستهست بر خفتگانش
من از بیداریام دارم تماشا
دلم هر سو رود، آواز خواهم
که هدف خانهام شد، نه تمنّا
عطیه چک نژادیان
ZibaMatn.IR