مادر گفتم دانه های سیاه زلفانت...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

مادر
گفتم دانه های سیاه زلفانت را
گره زنم به سپیدی بامدادان

گفتم چین و چروک پیشانیت را
نقش بندم بر کوهساران

درخشش دیدگانت را
بسازم ستاره ای بر افق ها

گفتم سیاهی اش را
آسمانی قرار دهم بر ستاره اش

لرزش دستانت را
بسازم گهواره ای بر نوه هایت...

سانازابراهیمی فرد
ZibaMatn.IR
art.saniebra@
ارسال شده توسط

تفسیر با هوش مصنوعی

این شعر، ستایشی عاشقانه از مادر است. شاعر زیبایی مادر را با طبیعت پیوند می‌دهد: موهایش مانند دانه‌های سیاه، پیشانی‌اش نقش کوهستان، چشمانش ستارگان آسمان، و لرزش دست‌هایش گهواره‌ای برای نوه‌ها. عشق و قدرشناسی شاعر به مادر در هر مصرع موج می‌زند.

ارسال متن