چشم وا کردم جهانم غرق خواب...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن اشعار مهدی غلامعلی شاهی
- چشم وا کردم جهانم غرق خواب...
چشم وا کردم، جهانم غرق خواب خام بود
آسمان آبی، ولی دلتنگیام آرام بود
باد میآمد، نمیفهمید درد شاخه را
برگ میافتاد و سهمش خاکِ سردِ شام بود
کوه مینالید، اما صخرهها خاموشتر
هر صدایی در گلو، شرمآلودِ پیغام بود
ماه میتابید بر دیوارِ پوسیده، ولی
نور او هم مثل لبخند تو، رنگآشام بود
خانه خاموش، آینه تار، آفتاب اندر نقاب
هر کجا رفتم، درِ دلها به رویم دام بود
حوض خشک از انعکاس اشکهای نیمهشب
هر چه میجستم، در آن آیینه جز اوهام بود
میدویدم، جاده میخندید از رفتن هنوز
خستگی هم همسفر، همراز این فرجام بود
عشق را گفتم: بیا، اینجا بمان، با من بمان
خنده زد، رفت و فقط گردی به چشمِ شام بود
در من آن دیروز مرد و با خودش چیزی نبرد
هر چه مانده، سایهای بیکس، تهِ ایّام بود
بعدِ تو هر روز مثل جمعهای بیرنگ شد
ساعتم گم بود و تقویمم پر از ابهام بود