ماه پنهان شد شب افتاد از...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن اشعار مهدی غلامعلی شاهی
- ماه پنهان شد شب افتاد از...
ماه پنهان شد، شب افتاد از نگاهِ نیمهجان
کوچه میپرسد ز پایم: «تا کجا، ای بینشان؟»
باد، آوازش شکست از روی بامی بیکسی
برگ افتاد و زمین پر شد ز بوی ناگهان
پنجره خوابیده در وهمِ غروب خانهسوز
شمع میسوزد، ولی خاموشتر از استخوان
دستهای خستهام در جستوجوی سایهاند
سایه اما رفته از من، رفته با روزی نهان
چشمِ من پر از تماشای عبور بیصداست
هر که با لبخند آمد، ریخت در دلها فغان
دل به دریا دادم و دریا تلاطم شد فقط
هیچ فانوسی نتابید از افقهای امان
بغض اگر جاری نمیشد، شعر میمرد از سکوت
اشک آمد، وا شد از شب واژهای بیهمزبان
رفتنش پایان نداشت، آغازِ تردیدم نبود
مانده بودم با سوالی بیجواب و بیجهان
خاک اگر پوشیده این لبها، مگوی از مرگ من
زندهام، چون زخم، چون آهی که پنهان در تنان