به چشم شب زده ام خنجر...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

به چشم شب زده‌ام خنجر تب‌آلود نگاه
که شعله می‌کِشد از پلک من، فرسود نگاه

ز خویش خسته‌ترم، سایه‌ام از من رمیده
نمانده در دل این آینه جز دود نگاه

طلوع خویش، شبستان جنون می‌طلبد
که در غبار بپیچد مرا، مفقود نگاه

کدام پنجره را باز کردی ای رؤیا؟
که ریخت از نفس باد، رنگ و بود نگاه

ز رنج، سطر به سطرم ترک برداشت سکوت
چنان که سر زده از هر شکست، سود نگاه

دل از ضمیر جهان برچیده‌ام، دیگر نیست
به غیر قافیه‌ای سرد در سرم، عود نگاه

نه راه مانده، نه مقصود، در هجوم عدم
گرفته‌ام به تماشا، غروب رود نگاه

به مرز نیستی‌ام برد این سماع سیاه
که گم شد آینه در گردباد وجود نگاه

شرار فاصله را شعله‌ورتر از پیشم
اگر چه بسته‌ام امشب به لب، بند نگاه

مرا به چاه ببر، ای خیال بی‌پر و مرز
که می‌چکد ز لبان تو، بی‌حد نگاه

مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR
مهدی غلامعلیشاهی
ارسال شده توسط
ارسال متن