برای دخترک پریشانم چرا گریه می...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

[برای دخترک پریشانم]
چرا گریه می‌کنی، دخترک نازم!
چرا؟!
تو که پدر و مادرت را داری،
ولی من خبری از پدرم ندارم و مادرم را نیز از دست داده‌ام!
من که یتیمم، باید یک‌ریز زار بزنم،
تو از چه گریانی؟!
تو که دوستان زیادی داری و
همگی‌شان تو را دوست می‌دارند.
ولی دوستان من، به من خیانت کردند و
مرا به ورطه‌ی شکست و نابودی فرستادند.
و سال‌های سال،
دشمنانم مرا در محبس فکندند.
از این روست، که همیشه گریانم!
تو چرا گریه می‌کنی، دخترکم؟
تویی که در حیاتت، شاهد هیچ جنگ خونینی نبودی و
زخم کهنه‌ی اسارت را، تجربه نکردی.
ولی من،
بیست میلیون رفیق خودم را،
از میان جوانان دلبند وطنم، از دست داده‌ام
و دو برادرم نیز،
از جبهه‌های جنگ باز نگشته‌اند.
از این روست که دائمن محزون و نالانم.
...
دخترک گریانم به سخن آمد و گفت:
پدر جان!
تو اکنون در کناره‌های سلامتی و عافیت ایستاده‌ای
گرچه تمام آنچه را که گفتی، دیده‌ای و تجربه کرده‌ای
و تاکنون زنده مانده‌ای و
آن وقایع را به شعر تبدیل می‌کنی
لیک من اکنون گرفتار زجر و ترس دیدن این اتفاقات در آینده‌ام
می‌ترسم یکایک این بلاها نیز بر سر من نازل شود،
از این روست که گریان و پریشانم.

ZibaMatn.IR
زانا کوردستانی
ارسال شده توسط

تفسیر با هوش مصنوعی

متن، گفتگوی پدر سالخورده‌ای رنج‌دیده با دختر کوچک خود است. پدر با اشاره به رنج‌های گذشته‌اش (یتیمی، خیانت دوستان، اسارت، از دست دادن عزیزان) تلاش می‌کند تا دختر را از گریه باز دارد. اما دختر از ترس تکرار این مصائب در آینده خود می‌گرید و این نشان از درک عمیق او از سختی‌های زندگی پدر دارد.

ارسال متن