متن رنج و اندوه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات رنج و اندوه
گذشت روز و شب اما، چه جانکاه و کبود
نمیگذاشت که از زخم دل شوم آسود
نگفت روز و شب آسان عبور خواهد کرد
ز روی روح من اما گذشت با رود
چه بیصدا گذر ایام، سرد و بیرحم است
ولی به جان من آورد شعلهای از دود
شکسته شوق...
**سوختن**
زبانم سوخت،
و طعم جهان را گم کردم.
دیگر نه سیب،
نه بوسه،
نه باران...
هیچچیز مثل قبل نبود.
دلم سوخت،
و هیچکس نفهمید.
نه دستی آمد،
نه آوازی،
نه حتی سایهای بر دیوار.
حالا من ماندهام،
با زبانی که نمیچشد،
و دلی که دیگر
هیچچیز را باور ندارد...
بس که کاسه، کاسه تاسه، خوردهایم،
صبرمان لبریز گردیده؛ خدا!
روزگار با وجدان باش و ب دنیا بگو بر ما چه گذشت..
بگو درد را آرام آرام با جان مزه کردیم تلخ بود و باز این تلخی درد
…….