متن رنج و اندوه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات رنج و اندوه
[برای دخترک پریشانم]
چرا گریه میکنی، دخترک نازم!
چرا؟!
تو که پدر و مادرت را داری،
ولی من خبری از پدرم ندارم و مادرم را نیز از دست دادهام!
من که یتیمم، باید یکریز زار بزنم،
تو از چه گریانی؟!
تو که دوستان زیادی داری و
همگیشان تو را دوست...
باد بر بامِ شبِ بیکَس، پیاپی پا گذاشت
پرده را پرپر زد و بر پنجره، غمها گذاشت
برگ با بغضی شکسته، در نسیم افتاد و رفت
بوسهای بیرنگ، بر پیشانیِ صحرا گذاشت
در دلِ دریا، دلم را موجها بازی گرفت
صخره فریادی شگفت از عمقِ این دریا گذاشت
رعد، رودی...
خاک خونین غم، در سینه غزه سنگینی میکند
چشمهای خسته اشک، قصههای ناتمامی را روایت میکنند
دل پر از درد دل، در سکوت فریاد میزند اما خاموش است
سبک آغازیه:آتیه
شب بیپایان سیاه، سایههای ترس را گسترانده
دستهای خالی ناله، در گلوگاه درد میخشکند
صدای بیصدا فریاد در گوش زمان...
زندگی بی تو،
عجب بسیار پر رنج است و درد.
گذشت روز و شب اما، چه جانکاه و کبود
نمیگذاشت که از زخم دل شوم آسود
نگفت روز و شب آسان عبور خواهد کرد
ز روی روح من اما گذشت با رود
چه بیصدا گذر ایام، سرد و بیرحم است
ولی به جان من آورد شعلهای از دود
شکسته شوق...
**سوختن**
زبانم سوخت،
و طعم جهان را گم کردم.
دیگر نه سیب،
نه بوسه،
نه باران...
هیچچیز مثل قبل نبود.
دلم سوخت،
و هیچکس نفهمید.
نه دستی آمد،
نه آوازی،
نه حتی سایهای بر دیوار.
حالا من ماندهام،
با زبانی که نمیچشد،
و دلی که دیگر
هیچچیز را باور ندارد...
بس که کاسه، کاسه تاسه، خوردهایم،
صبرمان لبریز گردیده؛ خدا!
روزگار با وجدان باش و ب دنیا بگو بر ما چه گذشت..
بگو درد را آرام آرام با جان مزه کردیم تلخ بود و باز این تلخی درد
…….