در مستی تو جهان را...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

---

«در مستی تو، جهان را سوختم...


اولین نگاهت آتشی بود که عقل مرا به باد داد... بوی تن تو، جام وجودم را چنان مست کرد که گویی هزاران سال است مستم!

هر بار در سایه‌ی آغوشت آرام گرفتم، جانم **پروانه‌ای** شد که دور شعله‌ی وجودت می‌رقصید—بی‌اختیار، بی‌پروا، و بی‌نهایت تشنه.

وقتی گفتی *«نرو...»*، رفتن من دیگر انتخاب نبود؛ سفری بود به سوی **بادهای سرکش** تقدیر... بادی که هر چه می‌خواستم نگه دارد، با خود برد.

ای شاخه‌ی یاس بهشتی! راز تو چیست؟ حتی بلبلان را دیوانه می‌کنی... چه رسد به دلی مثل دل من که در بند عشقت زندانی است.

**خوابی**—فقط یک لحظه در کنار تو بودم، اما وقتی بیدار شدم، تمام روزم را **پریانه‌ها** تسخیر کردند... گم‌گشته در میان خیال و واقعیت، دیوانه‌وار به دنبال تو دویدم.

و حالا... افسوس که آن عهد شیرین، تبدیل به زنجیری از فراموشی شده است. زنجیری که مرا به ویرانه‌ی خاطراتت می‌کشد و هر شب، آینه‌ی دل را با نقش تو پر از حیرت می‌کند...

ZibaMatn.IR
 محمد آسکانی
ارسال شده توسط

تفسیر با هوش مصنوعی

این شعر، شرح حال عشقی آتشین و سرانجام تلخ است. عاشق، شیفته‌ی معشوق شده و در بند عشق اوست. عشق، او را دیوانه و سرگشته کرده و خاطره‌ی معشوق، او را در زنجیر فراموشی اسیر کرده است. عاشق در حسرت دیدار و در جستجوی یافتن دوباره آن عشق از دست رفته به سر می‌برد.

ارسال متن