چشمی به راه مانده که چراسقا...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن اشعار عطیه چک نژادیان
- چشمی به راه مانده که چراسقا...
چشمی به راه مانده که چراسقّا نیامد است
امید ترکخوردهست و دریا نیامد
یک کاروانِ داغ، به صحرا رها شده
طفلی میان خاک، چشم براه نیامد
لبهام خشک و دل پر از آتش، ولی هنوز
یک جرعه از فرات، به مولا نیامد
با دستِ بینگاه، چه آورد بادِ غم؟
سایۀ یک کمان، که دست رب نیامد
شمر آمد و برید، ولی آه، وای من...
یک دستِ یاری از کوفه نیامد
دیدی غروب شد، همه رفتند سوی خیم
زینب... نشسته است، که سقا نیامد
تفسیر با هوش مصنوعی
این شعر روایتی است از واقعه کربلا و تشنگی و تنهایی یاران امام حسین(ع). امیدها ناامید شده، کاروانی داغدار در صحرا رها شده است و کودکان چشم به راه آب هستند. با وجود تشنگی و غم، یاری از سوی کوفه نرسید و حضرت زینب(س) منتظر سقای کربلا، حضرت ابوالفضل(ع)، نشسته است.