دل ز سودای تو در رنج...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

دل ز سودای تو در رنج و بلا افتاده
جان به امید وصال تو به فنا افتاده

آتش عشق تو در جان شرر افکنده است
گوهر عقل ز دریای دغا افتاده

چشم گریان من از هجر تو خون می‌بارد
سروِ امید من از جورِ جفا افتاده

در شب هجر تو مهتاب ز غم پنهان شد
نور خورشید ز تاریکی چرا افتاده

در ره عشق تو جانانه بسی رنج کشم
عقل سرگشته به دام هوسا افتاده

بزم عشاق ز آوای نی و چنگ تهی است
مرغ دل در قفسِ درد رها افتاده

هر چه کوشیم به وصل تو نیابیم رهی
کار ما سخت به دست قضا افتاده

دل به دریای غم و درد ز خود بی‌خبر است
گوهر جان ز صدف دور جدا افتاده

آرزوی دل من دیدن روی تو بود
چشم حسرت‌زده در این تمنا افتاده

جان من سوخت ز اندوه و غم و درد فراق
قصهٔ عشق من از نو به صدا افتاده

مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR
مهدی غلامعلیشاهی
ارسال شده توسط

تفسیر با هوش مصنوعی

این شعر بیانگر رنج و اندوه فراق از معشوق است. عاشق در آرزوی وصال، درد و غم فراوانی را تحمل می‌کند. امیدش بر باد رفته، عقلش سرگشته و قلبش در دریای غم غرق شده است. اوضاع به‌قدری وخیم است که حتی طبیعت نیز در این غم شریک است و سرنوشت، وصل را غیرممکن ساخته است.

ارسال متن