در عمقِ دریا میروم
شاید که مرواریدِ بیشکلی بیابم
آنجا نوای ساز
در پردههای بیصدا
چون نبض، بیدار
آوازِ ماهیها سکوت و
آوای چنگِ زندگی در دستِ عشق است
هر تارِ گیسو سرخوشانه مینوازد
آهنگهای آبی و سبز
آه! ...
آیا شود که
من آن تلألو را در انگشتان بگیرم؟
آنجا درختی هست از نور و ستاره
آنجا جهانِ پُرشکوهِ زیرِآب است
اینک در آنگاه
از آرزوها ناگزیرم
باید به قعرِ آبیِ دریا رَوَم باز
باید به بیداری بهقدرِ طاقتِ خود
رویا ببینم
ZibaMatn.IR