دم دمهای غروب
دنبال دلم می گردم
در کوچه هایِ تنگِِ خاطراتم
آنجاها که؛
به هم گره خورده بودن!!!
آه می گردم.....
آه می گردم....
زیر درختی بزرگ
در میان ترانه ی مادر
خیلی وفتها تنورش گرم نبود
اما دلش گرم بود
میل پختن ؛
ماندن ..
سبز شدن
از چشمهایش می بارید....
برمی گردم ....
مادرم؛
کوچه های تنگ؛
با اشکهایم....
ZibaMatn.IR