تا ابر کشاندند مرا، آب ندادند
بر تاب نشاندند ولی تاب ندادند
از بهره ی شاهنده ی تقطیرِ نجابت -
یک جرعه به من جاذبه ی ناب ندادند
آن گاه که با دشنه بریدند حضورم -
بر تیغه ی زنگاریِ آن ساب ندادند
از ماهِ نگاه ام که ننوشیده گذشتند-
یک فرصت ِ ناچیز به مهتاب ندادند
بی نوبت ِ تقسیم به من، از رگ ِ خورشید
نوری به نمایانیِ شب تاب ندادند
در لایه گشودند هزاران درِ پنهان
راهی به درِ خانه ی ارباب ندادند
در پیش نویس ِ غم ِ پیچیده ی رستم -
از عشق ِ پدر، هیچ به سهراب ندادند
با نغمه ی شعرم که جهان را به خود انگیخت-
بر چهره ی شب، شوکت ِ جذاب ندادند
در خواب ِ خشونت کده دیدند که مُردیم
کفّاره ی دل شوره ی آن خواب ندادند
ZibaMatn.IR