سال هاست از گوشه ی چشم
شن می ریزد
آنقدر که خانه
به بیابانی خشک
بدل شده است-
از دست های تو
موسیقی آبی آب را شنیدم
تو بر بالای یک موج نجیب
به خانه ام رسیدی
و ضربان قلبت را
مثل مروارید بر گردنم
آویز کردی
مرگ را
از لابه لای دست هایم بیرون کشیدی -مرگ خواهش عجیبی بود
لابه لای دست های
ما-
حالا نگاه کن عزیز من
چطور در حجم هم
پراکنده می شویم
و از زخم های هم به هم راه.... دیگر تحمل جنازه ها را نداریم
دل میخواهد مثل دریا
موج بسازد
و مثل باران
به پنجره بکوبد
و مثل آبی
موسیقی آب را تکرار کند
گردن آویز مرواریدرا
به گردنم آویخته ام
عزیز من
ZibaMatn.IR