نشسته ام کنارِ پنجره
و باد می وزد ...
درخت ، می خرامَد از درون
و شاخه در عزای سیبِ چیده اش ؛
سکوت می کند ...
پرندگان چه بی ریا میانِ ابرها ؛
به اوج می روند !
و انزوای کوه ، بی صدا ؛
بغل گرفته آسمان شهر را .
سکوت می کنم
و می تکانم از درون ؛
غبار روزهای تلخِ رفته را ...
ZibaMatn.IR